اِعجام قرآن: نقطهگذارى حروف و كلمات قرآن كريم
اعجام در زبان تازى به معناى رفع ابهام و گنگى از چيزى است؛ «أعْجَمْتُ الكتاب» يعنى با نقطهگذارى، از نوشته رفع ابهام كردم.[1] چون يكى از معانى باب افعال، سَلْب يعنى نفى معناى ريشه فعل است، اعجام نيز به معناى از بين بردن عُجْمه (لُكنت زبان و عدم شيوايى گفتار)[2] است. تعجيم نيز به همين معناست.[3] «نَقْطْ» نيز مرادف اعجام و به معناى نقطهگذارى حروف است[4]؛ همچنين واژه «شَكْل» احتمالا بدان جهت كه در آغاز، شَكْل به وسيله نقطهگذارى انجام شده[5]، گاه مترادف اعجام استعمال شده است[6]؛ اما شَكْل به مرور براى نشانهگذارى حركات و سكون بر روى كلمات و اعجام براى نقطهگذارى حروف مشابه بهكار رفته است[7]، در نتيجه شَكْل اصطلاحاً به معناى اعراب*گذارى و «تعجيم» و «اعجام» به معناى نقطهگذارى است.پيشينه:
در عصر مقارن نزول قرآن، خط متداول تازيان كه نوعى خط كوفى بود و آن را از سريانيان آموخته بودند[8] بدون حركت و نقطه نوشته مىشد[9]، ازاينرو نخستين مصحفها نيز از هرگونه علائمى تهى بود.[10] گرچه شمارى از راويان به نقطهدار بودن برخى حروف عربى اشاره كردهاند[11]؛ اما همگان اتفاق نظر دارند كه مصحفهاى اوليه بدون نقطه و حركات نوشته مىشد[12]، زيرا تازيان با داشتن ذوق سليم و توان فطرى از گذاشتن نقطه و حركت بىنياز بودهاند.[13] از سويى اهتمام بر حفظ و آموزش شفاهى قرآن نياز آنان را به نقطهگذارى و اعراب مىكاست.[14] آغاز نقطهگذارى قرآن و عاملان آن به درستى شناخته نشدهاند[15]؛ برخى سرآغاز اعجام را نيمه دوم قرن اول هجرى و اوج تكامل آن را در پايان قرن سوم دانستهاند.[16] برخى سرآغاز آن را در زمان اميرمؤمنان على(عليه السلام)دانستهاند[17]، به هر حال نقطهگذارى در طول دو قرن به وسيله افراد گوناگون رو به تكامل نهاد كه مىتوان آن را در سه دوره بخشبندى كرد:1. دوره آغاز نقطهگذارى:
انديشه نقطهگذارى را به ابوالأسود دوئلى[18] (م. 69 ق.) يا يحيى بن يعمر عدوانى[19] (م. 129 ق.) يا نصر بن عاصم ليثى[20] (م. 89 ق.) و برخى به ندرت به حسن بصرى[21] (م. 110 ق.) نسبت دادهاند. البته بعيد است حسن بصرى در اين كار نقش داشته باشد، زيرا او را مخالف اعجام شمردهاند[22]، به هر روى هر كدام براى اثبات سخن خود قرائن و رواياتى نقل مىكنند.بنا به روايتى، زياد بن سميّه (م. 53 ق.) والى بصره وقتى ديد نو مسلمانان غير عرب قرآن را نادرست مىخوانند از ابوالأسود خواست تا قرآن را اعراب گذارى كند و او براى حفظ رسمالخط قرآن، از اين كار سر باز زد. زياد كسى را بر سر راه او نشاند تا قرآن را نادرست تلاوت كند. وقتى ابوالأسود اين تلاوت را شنيد بسيار نگران شد و تصميم گرفت براى راهنمايى قاريان، مصحف را اعراب گذارى كند، ازاينرو با پيشنهاد زياد موافقت كرد و از او خواست تا نويسندهاى چيره دست در اختيار وى قرار دهد. گفتهاند: زياد 30 نفر را نزد او فرستاد و او تنها يك نفر را كه از قبيله عبدالقيس و نويسندهاى بسيار هوشمند بود برگزيد. سپس اعراب گذارى قرآن را به شيوه نقطهگذارى با رنگى مخالف رنگ متن قرآن آغاز كرد.[23] در روايت ديگرى آمده است كه ابوالاسود با شنيدن قرائت كسى كه قرآن را به اشتباه تلاوت مىكرد شخصاً تصميم به اين كار گرفت.[24] قلقشندى مىنويسد: ابوالأسود به فرمان اميرمؤمنان(عليه السلام)اين كار را انجام داد[25]، به هر حال وى به جاى فتحه يك نقطه در بالاى حروف و به جاى كسره يك نقطه در پايين و به جاى ضمه يك نقطه در جلو حروف نهاد. هرگاه به نون ساكن يعنى غُنّه تنوين مىرسيد به جاى يك نقطه دو نقطه مىگذاشت.[26]
اين نقطه گذارى (شَكْل) تنها در حروفى انجام شد كه اختلاف تلفظ در آنها ممكن بود و تغيير اعراب باعث نادرست خواندن آنها مىشد.[27]
2. دوره اعجام حروف مشابه:
به گواهى بيشتر روايات، اين كار در سال 65 هجرى به فرمان عبدالملك مروان (م. 85 ق.) به نظارت حجّاج بن يوسف ثقفى (م. 95 ق.) و به دست دو نفر از شاگردان ابوالأسود دوئلى، يحيى بن يعمر عدوانى و سپس نصر بن عاصم ليثى انجام شد. برخى روايات كار اعجام را به يكى از آن دو نسبت دادهاند[28]؛ ولى به نظر مىرسد هريك در بخشى از كار سهيم بوده و نصر كه شاگرد يحيى است كار وى را ادامه داده است. با توجه به اينكه نقطههاى اعجام با نقطههاى اعراب درهم آميخته مىشد، نقطههاى اعراب را كه جزو حروف نبود به رنگ ديگرى كه بيشتر سرخ رنگ بود مىنوشتند.[29] شيوه نصر و يحيى چنين بود كه براى تشخيص حروف مشابه از يك يا دو و حداكثر سه نقطه استفاده مىكردند.[30]3. دوره اصلاح و تكامل اعراب و اعجام:
با توجه به اينكه با اختراع علائم گوناگون، حروف مصحف در تودهاى از نقطههاى رنگارنگ فرو مىرفت خليلبن احمد فراهيدى (م. 170/175ق.) براى رفع اين مشكل چارهاى انديشيد و شكلهاى كنونى را به جاى نقاط اعراب پديد آورد.[31] متن قرآن با رنگ سياه نوشته مىشد و حركات و تنوين و تشديد و مدّ و تخفيف و وصل و سكون به رنگ سرخ و همزهها به رنگ زرد و الفهاى وصل در ابتداى جمله به رنگ سبز بود.[32]فروعات اعجام:
با گذشت زمان در كنار اعراب و اعجام براى سهولت قرائت، علائم ديگرى اختراع گرديد كه برخى از آنها با نقطه گذارى انجام مىگرفت؛ مانند نقطههايى براى مشخص كردن جزءها و حزبها و آغاز و پايان آيات و مشخص كردن هر 5 آيه و هر 10 آيه از سورهها.[33] برخى معتقدند تقسيمات* قرآن به جزء، حزب و ربع حزب همزمان با نقطه گذارى و به دستور حجّاج بن يوسف انجام پذيرفته است و برخى اين كار را به مأمون عباسى[34] و تخميس و تعشيرها را به نصر بن عاصم نسبت مىدهند.[35]نگارشها درباره اعجام:
گفته شده: ابوالاسود رساله مختصرى در تنقيط نگاشته بود. سپس خليل بن احمد نخستين كتاب را درباره اعجام نوشت.[36] ابوحاتم سجستانى (م. 248 ق.) كتاب مصاحف را درباره نقطهگذارى و شَكْل و رسمالخط قرآن نگاشت.[37]ديگر نگارشها در اين موضوع به قلم ابومحمد بن يحيى بن المبارك اليزيدى العدوى (م. 202 ق.) سپس عبداللّه بن يحيى المبارك اليزيدى (م. 237ق.) و ابواحمدبن موسىبنمجاهد (م. 324 ق.) و پس از آنها ابوبكر بن الأنبارى (م. 327ق.) و سپس ابوالحسن احمد بن جعفر بن المنادى (م. 334 ق.) و ابوبكر بن محمد بن عبداللّه بن أشته (م. 360 ق.) و ابوالحسن على بن محمد بن بشر الأنطاكى (م. 377 ق.) و ابوالحسن على بن عيسى الرمانى (م. 384 ق.) نوشته شده است.[38] ابوعمرو عثمان بن سعيد الدّانى (م. 444 ق.) نيز كتابى در اين فن به نام المحكم فى نقط المصاحف نگاشته است. از اين تأليفات به جز كتاب المحكم به دست ما نرسيده است. البته در اين كتاب چكيده كتابهاى پيشين درباره اعجام و شَكْل و نقطه آمده است.[39]
حكم اعجام:
در دوره اعراب گذارى و اعجام قرآن برخى از صحابه و تابعان به شدّت با آن مخالفت كرده يا به كراهت آن فتوا دادهاند.[40] هدف از اين موضعگيريها حفظ قرآن از تغيير و تحريف و هرگونه دستبرد به رسمالخط آن بوده است.[41]عبداللّه بن عُمر (م. 73 ق.)، مجاهد (م. 104 ق.)، شعبى (م. 109 هـ .)، نخعى(م. 75 ق.) و حسن بصرى (م. 110 ق.) و شمارى ديگر از تابعان از مخالفان نقطهگذارى قرآن بودهاند.[42] با گذشت زمان نياز به نقطهگذارى افزونتر شد، ازاينرو مالك بن انس (م. 179 ق.) نقطهگذارى را در مصحفهايى كه براى آموزش بهكار مىرفت جايز شمرد.[43] گرچه بدعت دانستن نقطهگذارى تا قرن پنجم ادامه داشت[44]؛ اما سرانجام همگان به ضرورت نقطهگذارى پى بردند و آن را نور قرآن شمرده[45]، به استحباب يا وجوب آن تصريح كردند[46]؛ زيرا ديدند ممكن است به علت بىنقطه بودن، لحن و تحريف در قرآن راه يابد[47]، زيرا هدف از مخالفت با نقطهگذارى حفظ قرآن از تغيير و خطا بود و اكنون حفظ قرآن به نقطهگذارى آن وابسته است.[48]منابع
الاتقان فى علوم القرآن؛ الاوائل؛ البيان فى علوم القرآن؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاريخ قرآن، زنجانى؛ التبيان فى آداب حملة القرآن؛ التمهيد فى علوم القرآن؛ تهذيب التهذيب؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دراسات قرآنيه؛ درسهايى از علوم قرآنى؛ الرسم العثمانى للمصحف الشريف؛ رسم المصحف والاعجاز العددى؛ سير اعلام النبلاء؛ صبح الاعشى فى صناعة الانشاء؛ الفرقان جمع القرآن و تدوينه هجاؤه و رسمه و تلاوته و قرائته وجوب ترجمته و ازاعته؛ فضائلالقرآن؛ القراءات المتواترة و أثرها فى الرسم القرآنى و الاحكام الشرعيه؛ كتاب الفهرست؛ كتاب المصاحف؛ لسان العرب؛ لمحات من تاريخ القرآن؛ مؤلفات جرجى زيدان الكامله؛ مباحث فى علوم القرآن؛ المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز؛ المحكم فى نقط المصاحف؛ المخصص؛ المصباح المنير؛ معجم مقاييس اللغه؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ المقنع فى معرفة مرسوم مصاحف اهل الامهار مع كتاب النقط؛ مناهلالعرفان فى علوم القرآن؛ النشر فى قرائات العشر؛ وفيات الاعيان و انباءُ ابناءِ الزمان.محمدرضا محمدى پيام
[1]. مقاييساللغه، ج 4، ص 240؛ لسانالعرب، ج 9، ص 69 ، «عجم»
[2]. المصباح، ص 394، «عجم».
[3]. همان؛ لسانالعرب، ج9، ص69، «عجم».
[4]. ترتيبالعين،ص823؛ «نقط» المصباح، ص394ـ395، «عجم»
[5]. المخصص، ج13، ص5 ؛ لسانالعرب، ج7، ص177؛ تاجالعروس، ج 14، ص 382، «شكل».
[6]. الرسمالعثمانى للمصحف، ص56 ؛ مناهلالعرفان، ج1، ص 286.
[7]. مناهلالعرفان، ج1، ص286؛ المفصل، ج8، ص185؛ القراءاتالمتواتره، ص 99.
[8]. التمهيد، ج 1، ص 359؛ مؤلفات جرجى زيدان، ج 13، ص 347.
[9]. المحكم، ص 3؛ القرائات المتواتره، ص 122.
[10]. المحكم، ص3؛ البرهان فى علومالقرآن، ج1، ص 48.
[11]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 46؛ فضائلالقرآن، ص 43.
[12]. النشر فى قراءات العشر، ج 1، ص 33.
[13]. تاريخالقرآن، ص 170؛ مناهلالعرفان، ج1، ص286.
[14]. التمهيد، ج 1، ص 361.
[15]. المقنع، ص 124؛ الاتقان، ج 2، ص376.
[16]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 46؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص48؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 91.
[17]. دراسات قرآنيه، ص 132؛ الرسم العثمانى للمصحف، ص 55 .
[18]. المحررالوجيز، ج1، ص35؛ المقنع، ص124 ـ 125؛ الاوائل، ص 254.
[19]. المصاحف، ص158؛ سير اعلامالنبلاء، ج4، ص442؛ تهذيبالتهذيب، ج 11، ص 265.
[20]. الفرقان، ص 49؛ المحرر الوجيز، ج 1، ص 35؛ المقنع، ص 125.
[21]. المحرّر الوجيز، ج 1، ص 35؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 45؛ فضايل القرآن، ص 43.
[22]. المصاحف، ص 158 ـ 159.
[23]. الفهرست، ص 63 ؛ المقنع، ص 124، وفيات الأعيان، ج 2، ص 537 .
[24]. دراسات قرآنيه، ص 132.
[25]. صبح الاعشى، ج 3. ص 151.
[26]. الفهرست، ص 63 ؛ المقنع، ص 124؛ وفيات الاعيان، ج2، ص537 ؛ البرهان فى علومالقرآن، ج 1، ص 48.
[27]. المصاحف، ص 162.
[28]. المحررالوجيز، ج 1، ص 35؛ فضايلالقرآن، ص 43؛ المحكم، ص 35 ـ 36.
[29]. المقنع، ص 126.
[30]. مناهل العرفان، ج 1، ص 285؛ لمحات من تاريخ القرآن، ص 194.
[31]. الاتقان، ج 2، ص 378؛ القراءات المتواتره، ص 98؛ درسهايى از علوم قرآنى، ص 349.
[32]. المقنع، ص 126.
[33]. مناهلالعرفان، ج 1، ص 285؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 46؛ فضايل القرآن، ص 43.
[34]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 35؛ فضايل القرآن، ص 43.
[35]. المقنع، ص 125.
[36]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 48.
[37]. مباحث فى علومالقرآن، ص 94.
[38]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 48.
[39]. رسم المصحف، ص 479.
[40]. المصاحف، ص158ـ160؛ المقنع، ص125؛ الاتقان، ج 2، ص 377.
[41]. تفسيرقرطبى،ج1،ص46؛ الاتقان،ج2،ص377ـ378؛ التبيان فى آداب حملة القرآن، ص179.
[42]. المصاحف، 158 ـ 160؛ المقنع، ص 125؛ التبيان فى آداب حملة القرآن، ص 179.
[43]. الاتقان، ج2، ص377؛ المقنع، ص125؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 46.
[44]. التبيان فى آداب حملة القرآن، ص 179.
[45]. المحكم، ص 12؛ رسمالمصحف، ص 467.
[46]. فضايلالقرآن، ص 43؛ الاتقان، ج 2، ص 388؛ التبيان فى آداب حملة القرآن، ص 179.
[47]. الاتقان، ج 2، ص 377؛ مناهلالعرفان، ج 1، ص 286 ـ 287.
[48]. همان.